جدول جو
جدول جو

معنی شو هاکردن - جستجوی لغت در جدول جو

شو هاکردن
فرا رسیدن شب
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

جوانه زدن درخت، غیبت کردن، زیرقول زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تحمیق نمودن، غافل ساختن کسی
فرهنگ گویش مازندرانی
خارج کردن، تیراندازی کردن، گوزیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دشت کردن، مسطح کردن، اولین وجه دریافتی از کسب روزانه، کشمکش و مرافعه را به اوج رساندن
فرهنگ گویش مازندرانی
موی دماغ کسی شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
ردیف کردن، سر و سامان دادن، رضایت کسی را جلب کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
رد کردن، دور کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتب کردن، جور کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
ریختن و جا دادن، جا کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
ریز کردن، خورد کردن، شکستن
فرهنگ گویش مازندرانی
مأنوس ساختن گاو و تازه زا با گوساله ی نوزاد
فرهنگ گویش مازندرانی
دور کردن و پراکندن کسی، محاصره کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
فزونی یافتن، اضافه شدن، برآمدن برنج در حال پخت، ری آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
احساس سوزش نمودن
فرهنگ گویش مازندرانی
روشن کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
انکار کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
فراهم کردن، درست کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
ورم کردن، درد کردن، دچار تب شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تا کردن، متورم شدن، ساختن، کنار آمدن، بند انداختن صورت
فرهنگ گویش مازندرانی
خیس کردن، کسی را بی اندازه خسته کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
شوهر کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پوست سبز گردوی تازه را جدا کردن مرمّت کردن ابزار دندانه
فرهنگ گویش مازندرانی
آبستن کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
باور کردن، پذیرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
اخم کردن، چانه را به جلو دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
پس گردنی زدن، ضربت زدن، افروختن آتش
فرهنگ گویش مازندرانی
جمع آوری کردن، مرتب کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تیز کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تمام کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
به دیوانگی کشاندن، فریب دادن، با نیرنگ جذب کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
عصبی شدن و لج کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پایین آوردن، از بالا به پایین ریختن برگ از شاخه های و سرشاخه
فرهنگ گویش مازندرانی
جوانه زدن ناگهانی و فراوان گیاهان، پیوند دادن دو چیز
فرهنگ گویش مازندرانی
فاسد کردن
فرهنگ گویش مازندرانی